روزهای سکسی من در بابلسر قسمت آخر

من پاليز يک زنونه پوش سکسي هستم و حالا قسمت آخر روزهاي سکسي من در بابلسر... واااااای امیر تیشرتش رو در آورده بود و با شلوار جین نشسته بود. آروم خزیدم تو هال و تکیه دادم به دیوار راهرو روبروی امیر و با موهام بازی کردن و گفتم چطورم؟ امیر بهت زده مونده بود گفت بابا تو رسما دختری هجی مجی کردی؟ خیلی آروم مثل مدلها رفتم طرفش و نشستم کنارش و شروع کردم به نوازش سینه های برجسته و سفتش و بدن ورزشکاریش. تو حال خودم نبودم. امیر یه سیگار روشن کرد و اون یکی دستش رو روی پشت کمر و کونم و رونم می کشید و گاهی هم روی موهام. ناگهان اومد طرف لبم و شروع کردیم به لب گرفتن. توی آسمونها بودم. دلم می خواست تمام وجو… Leggi altre informazioni

Pubblicato da palizbala 9 anni fa 11

روزهای سکسی من در بابلسر قسمت 4

من پاليز يک زنونه پوش سکسي هستم و حالا قسمت چهارم روزهاي سکسي من در بابلسر... قلبم داشت از تو سینم می زد بیرون. پسره داشت دورتر و دورتر می شد و من همونجا مونده بودم که دیدم آخرین بریدگی رو دور زد. به خاطر دلهره ای که داشتم دوست داشتم بی خیالم شه و بره لب ساحل ولی ته دلم می خواست دوباره بیاد پیشم... وای خدا نرفت لب ساحل از اون دست خبابون دائم چراغ می زد تا اینکه اومد این دست... داشت می اومد طرفم نمی دونستم گازشو بگیرم برم یا وایسم. وایسادم. اومد کنار ماشین من و اینبار با لهن آمرانه گفت مگه نگفتم بیا دنبالم؟ با این حرفش تمام قدرت مردونش رو به من تحمیل کرد و من بی اختیار دنبالش راه افتادم چند… Leggi altre informazioni

Pubblicato da palizbala 9 anni fa

روزهای سکسی من در بابلسر قسمت سوم

من پاليز يک زنونه پوش سکسي هستم و حالا قسمت سوم روزهاي سکسي من در بابلسر... روز بعد تو خونه خواهرم روز ششم بود فرداش قرار بود خواهرم اينا برگردند. فرداش بايد خونه رو مرتب مي کردم. هر گوشه خونه يه چيزي افتاده بود از شرت و سوتين و لباس خواب گرفته تا کفش و جوراب شلواري و ... بنابراين اين آخرين روز آزادي و زن بودنم بود. تا شب کلي لباس رنگ و وارنگ عوض کردم. تمام کمد لباسهاي خواهرم رو تست کردم. از لباس سکسي گرفته تا مجلسي و مانتو و شلوار و ... روز فوق العاده اي بود هيچوقت يادم نمي ره. باز شب شد و من مي دونستم آخرين لحظات زن بودنم داره تموم ميشه و من خيلي هوس کير کرده بودم و از فکرش نمي تونستم ب… Leggi altre informazioni

Pubblicato da palizbala 10 anni fa 2

روزهای سکسی من در بابلسر قسمت دوم

من پالیز یک زنونه پوش سکسی هستم و حالا قسمت دوم روزهای سکسی من در بابلسر... وقتی خودم رو در قالب یک زن می بینم به آرامش می رسم. اون روز تا شب 2 دست لباس عوض کردم همیشه روز اولی که آزادانه می تونستم یک زن باشم چند دست لباس و آرایش عوض می کردم و هر بار از اینکه یک زن زیبا و سکسی بودم احساس خیلی خیلی خوبی داشتم و واسه خودم آهنگ می ذاشتم و می رقصیدم. چند روز بعد هم به همین ترتیب گذشت و من هر روز بیشتر از زنی که بودم احساس شادی می کردم. صبحها وقتی با لباس خواب لطیفی که بندش از رو شونه هام افتاده بود و موهای آشفته و آرایشی که رو صورتم از شب قبل مونده بود از خواب پا می شدم و خودم رو تو آینه می دی… Leggi altre informazioni

Pubblicato da palizbala 10 anni fa 7

روزهای سکسی من در بابلسر قسمت اول

سلام دوستان امروز می خوام داستان یکی از سکسامو براتون تعریف کنم قبل از هر چیز بگم که من پالیزم یه پسر زنونه پوش با اندام زنونه و احساسات دخترنونه این داستان مال تابستان 6 سال پیشه اون موقع خواهرم اینا که تو بابلسر زندگی می کنند برای یک هفته رفته بودن مسافرت و به من سپرده بودند که مراقب خونشون باشم. من هم که بعد از دوران دانشجویی دیگه کمتر خونه خالی داشتم دلم لک زده بود واسه یک هفته آزادی و پوشیدن لباس زنونه سکسی و آرایش سکسی. آخه خانواده که می دونند من احساسات زنونه دارم کمتر من رو تنها می ذارند. وقتی که کلید خونه رو تحویل گرفتم تو پوست خودم نمی گنجیدم. خواهرم کلی سفارش کرد که آبروشو تو در… Leggi altre informazioni

Pubblicato da palizbala 10 anni fa 8